تغییر


در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگ را از وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل
مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از 
کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد
 حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ... با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر
نمی داشت . نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد. 
بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار
داد. ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن 
سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در ان یادداشت نوشته بود :

" هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد


با تشکز از وبلاگ:http://www.parisakhaki.blogfa.com/

مردی به نزد جوانمرد آمد و گفت:تبرکی می خواهم ، جامه ات را،

تا من نیز از جوانمردی بهره ای ببرم.

جوانمرد گفت : جامه مرا که بهایی نیست . اما سوالی دارم،

سوالم را پاسخ گو ، جامه من برای تو.

مرد گفت:بپرس.

جوانمرد گفت:اگر مردی چادر زنی را بر سر کند ، زن خواهد شد؟

مرد گفت:نه.

جوانمرد گفت:اگر زنی جامه مردان را بپوشد،چطور،مرد می شود؟

مرد گفت:نه.

جوانمرد گفت:پس در پی آن نباش که جامه جوانمردان را بر تن کنی

که اگر پوست جوانمرد را نیز بر تن کشی ، سودی نخواهد داشت؛

زیرا جوانمردی به جان است نه به جامه.



برگرفته از کتاب:جوانمرد،نام دیگر تو

به قلم:عرفان نظر آهاری

در حوزه ی: ادبیات عرفانی

روایت یازدهم

شاعر میشود....

شعر زیر یک شعر طنز است که اقای امیر سادات موسوی آنرا سروده... واقعا زیباست 


یک نفر دارد تَهِ انبار شاعر می‌شود
بعدِ دل دادن به یک آچار شاعر می‌شود 


 

یک نفر هم مثل من در حال رفتن روی سِن
موقع سوت و کف حضّار شاعر می‌شود

در خصوص مولوی برخی ادیبان گفته‌اند:
«او پس از یک عالمه اِصرار، شاعر می‌شود»

چون که می‌داند ندارد آب و نانی شاعری
عاقبت هم از سر اجبار شاعر می‌شود

بس که اخبار طرب انگیز دارد مملکت
عاقبت گوینده‌ اخبار شاعر می‌شود

بی سحر هر کس بگیرد روزه در ماه صیام
نیم ساعت مانده تا افطار، شاعر می‌شود

از مسیحایی دمِ برخی پرستاران ما
در اتاقِ آی‌سی‌یو بیمار شاعر می‌شود

صد عوارض هست در بیکاری نسل جوان
اولیش این: آدم بیکار شاعر می‌شود

روزگاری از محبّت خارها گل می شدند
تازگی‌ها از محبّت خار شاعر می‌شود

دائما شعر از گل و بلبل سراید آن که او
داخل شلوارک گلدار شاعر می‌شود

دیده‌ای سردارها را در امور مختلف
این یکی را هم ببین: سردار شاعر می‌شود!

ناشری که تاکنون یک بیت از او نشنیده‌ایم
موقع چاپ همین اشعار، شاعر می‌شود

شعر من یک وِرد جادویی‌ست! می‌بینید که؟!
هر کسی آن را کند تکرار، شاعر می‌شود!

هیچ کاری نیست آسان‌تر ز شاعر ساختن
بعد ِ«شا» یک دانه «عِر» بگذار، «شاعر» می‌شود

کلّه‌ی یک غیرِ شاعر را فرو کن زیر آب
وِل نکن! تا هفتصد بشمار، شاعر می‌شود

 

تا حالا دقت کردین ؟؟؟ !!!

تا حالا دقت کردین وقتی‌ توی یه جمعی‌ یکی‌ میگه اون تلویزین و کمش کن ،یکی‌ دیگه از اونور میگه اصن خاموشش کن . . . !

تا حالا دقت کردین وقتی واسه دل خودت موهاتو درست میکنی چقدر خوشگل میشه
ولی وقتی میخوای بری مهمونی یا عروسی بعد از ۳ ساعت کلنجار رفتن شبیه خربزه میشی؟ 
ادامه مطلب ...