هر روز بی تو روز مباداست!
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونانکه بایدند نه بایدها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را با بغض می خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا ...
اما
در صفحه ی تقویم روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما چه کسی می داند
شاید امروز روز مبادا باشد!
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها...
هر روز بی تو روز مباداست!
قیصر امین پور
شنبه 28 تیرماه سال 1393 ساعت 05:56 ب.ظ
جمعه 27 تیرماه سال 1393 ساعت 05:54 ب.ظ
واعظی بر منبر سخن میگفت. شخصی از مجلسیان سخت گریه میکرد. واعظ گفت: «ای مجلسیان! صدق از این مرد بیاموزید که این همه گریهی بسوز میکند.» مرد برخاست و گفت: «مولانا! من نمیدانم که تو چه میگویی، اما من بُزَکی سرخ داشتم ریشش به ریش تو میمانست. در این دو روز سقط شد؛ هر گاه که تو ریش میجنبانی مرا از آن بُزَک یاد میآید و گریه بر من غالب میشود.»
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1393 ساعت 05:50 ب.ظ