امروز صبح پشت چراغ قرمز وایساده بودم که طبق معمول از این روزنامه آگهی ها انداختن تو ماشین...منم کنجکاااااو (فضول نه ها :) ) تا رسیدن به چهار راه بعدی هی زیر چشمی نگاه روزنامه میکردم
چهار بعدیم چراغ قرمز بودو واسادم شروع کردم به ارضاء حس کنجکاوی... ی نگاه اجمالی انداختم ببینم چه آگهی هایی توش هست مه یهو چشمم افتاد به این آگهی:
"همشهریان گرامی،..دیگر نگران گرانی پیتزا نباشید... "
ی چند بار دیگه نگاش کردم مطمئن شم درست دیدم... دیدم آره جدی جدی همینه...
اومدم شماره تماسشو بردارم بهش بگم دوست عزیز همشهری گرانقدر که دهن ذهنتو اسفالت کردی با سنگفرش و این ایده تبلیغاتی رو در انداختی، آخه کدوم شنگولی نگران گرانی پیتزاست اخه!!!
موندم اون سردبیر روزنامه دیگه چقد مخ بوده اینو چاپ کرده

 *چنین گفت رستم به سهراب یل* *که من آبرو دارم اندر محل*

 

*مکن تیزونازک دو ابروی خود* *دگرسیخ سیخی مکن؛موی خود*

 

*شدی در شب امتحان گرم چت* *بروگمشو ای خاک بر...سرت*

 

*اس ام اس فرستادنت بس نبود *که ایمیل وچت هم به ما رونمود*


 *رها کن تو این دخت افراسیاب* *که مامش تو را می نماید کباب*


 *اگر سربه سر تن به کشتن دهیم* *دریغا پسر، دست دشمن دهیم*


 *چوشوهر دراین مملکت کیمیاست* *زتورانیان زن گرفتن خطاست*


 *خودت را مکن ضایع از بهراو* *به درست بپرداز و دانش بجو*


 *درین هشت ترم،ای یل باکلاس* *فقط هشت واحد نمودی تو پاس*


 *تو کز درس و دانش گریزان بدی* *چرا رشته ات را پزشکی زدی*


 *من از گور بابام پول آورم* *که هر ترم،شهریه ات را دهم*


 *من از پهلوانان پیشم پسر* *ندارم بجز گرز و تیغ و سپر*


 *چو امروزیان،وضع من توپ نیست* *بود دخل من هفده و خرج بیست*


 *به قبض موبایلت نگه کرده ای* *پدر جد من را در آورده ای*


 *مسافر برم،بنده با رخش خویش* *تو پول مرا می دهی پای دیش*


 *مقصر در این راه تهمینه بود* *که دور از من اینگونه لوست نمود*


 *چنین گفت سهراب،ای ول پدر* *بود گفته هایت چو شهد و شکر*


 *ولی درس و مشق مرا بی خیال* *مزن بر دل و جان من ضد حال*


 *اگر گرم چت یا اس ام اس شویم* *از آن به که یک وقت دپرس شویم

شعری از فاضل نظری

غمخوار من به خانه غمها خوش امدی

با من به جمع مردم تنها خوش امدی


بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت برای تماشا خوش امدی


راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

ای من! به اخرین شب دنیا خوش امدی....


پایان ماجرای دل و عشق روشن است

ای قایق شکسته به دریا خوش امدی


با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

منت گذاشتی به سرما خوش امدی


ای "عشق" ای عزیز ترین میهمان عمر

دیر امدی به دیدنم اما خوش امدی


خوشبختی...

اگر خوشبختی را برای یک ساعت می خواهید، چرت بزنید.

اگر خوشبختی را برای یک روز می خواهید، به پیک نیک بروید.

اگر خوشبختی را برای یک هفته می خواهید، به تعطیلات بروید.

اگر خوشبختی را برای یک ماه می خواهید، ازدواج کنید.

اگر خوشبختی را برای یک سال می خواهید،ثروت به ارث ببرید.

اگر خوشبختی را برای یک عمر می خواهید، یاد بگیرید کاری را که انجام می دهید، دوست داشته باشید.

" استیو جابز "

گاهی گمان نمی کنی و می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی استجابت است
گاهی نگفته قرعه بنام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…

دکتر علی شریعتی